نقاشی
صدا ز كالبد تن برون كشيد مرا
صدا شبيه كسي شد ، به بر كشيد مرا !
صدا شد اسب ستم ، روح من ز پي اش
به خاك بست و به كوه و كمر كشيد مرا
بگو كه بود كه نقاشي مرا مي كرد
كه با دو ديده همواره تر كشيد مرا ؟!
چه وهم داشت كه از ابتداي خلقت من
غريب و كج قلق و در به در كشيد مرا ؟!
دو نيمه كرد مرا ، پس تو را كشيد از من
پس از كنار تو اين سوي تر كشيد مرا !
من و تو را دو پرنده كشيد در دو قفس !
خوشش نيامد ! بي بال و پر كشيد مرا !
خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد
دگر كشيد تو را و دگر كشيد مرا !
رها شديم تو ماهي شدي و من سنگي
نظاره تو به خون جگر كشيد مرا !
خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد
پدر كشيد تو را و پسر كشيد مرا !
خوشش نيامد ، اين بار از تو دشتي ساخت
به خاطر تو نسيم سحر كشيد مرا !
خوشش نيامد خط خط خط زد اينها را !
يك استكان چاي ، از خير و شر كشيد مرا !
تو را شكر كرد و در ذره هاي من حل كرد
سپس به سمت لبش برد و … سر كشيد مرا !! سيد رضا محمدی
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۸۷ ساعت توسط سنگ صبور
|