امید
خداوندا شعفم را
به خواهش زیستنم تعبیر نمای
که قبل ازین اندوهم
به التماس مرگ رفته بود
من توشه ی دلم را
به خزانه ی کوچک امیدی می بخشم
و با بالاتر از آن زندگی ام را
به فسرده غنچه ی بجای مانده از دست تطاول
هدیه می دهم
خدایا امروز که شادم
خوشحالی ام را ببخش
فردا که نمی دانم چه سانم
امید بودنم را.
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۸۷ ساعت توسط سنگ صبور
|