فرهاد و جمعه های پر از درد و اضطراب
فرهاد و جمعه های پر از درد و اضطراب
یک مشت زخم کهنه و آینده ای که خواب-
می بیند از همیشه ی تکرار بگذرد
در اتفاق مبهم یک مشت قرص خواب
امشب اسیر وحشت یک حس آنی ام
زل می زنم به خود کشی ماه توی آب
دنیای بوف کوری و مرگ دقیقه ها
دارد مرا به شکل بدی می دهد عذاب
با من غریبه می شود همزاد شاعرم
تنها کسی که مانده برایم در این سراب
وقتی تمام قطب نما های این جهان
چرخیده سمت بی کسی و اشک، التهاب
دیگر میان فلسفه ی مرگ و زندگی
چیزی نمانده جز شبحی توی رختخواب
فرقی ندارد اینکه بگویید مرده است
یا زنده در کشاکش این جبر و انتخاب
انسان بدون عشق عقابی است در قفس
یک مشت زخم کهنه و آینده ای که خواب-
می بیند از همیشه ی تکرار بگذرد
در اتفاق مبهم یک مشت قرص خواب
امشب اسیر وحشت یک حس آنی ام
زل می زنم به خود کشی ماه توی آب
دنیای بوف کوری و مرگ دقیقه ها
دارد مرا به شکل بدی می دهد عذاب
با من غریبه می شود همزاد شاعرم
تنها کسی که مانده برایم در این سراب
وقتی تمام قطب نما های این جهان
چرخیده سمت بی کسی و اشک، التهاب
دیگر میان فلسفه ی مرگ و زندگی
چیزی نمانده جز شبحی توی رختخواب
فرقی ندارد اینکه بگویید مرده است
یا زنده در کشاکش این جبر و انتخاب
انسان بدون عشق عقابی است در قفس
محصور میله های غم انگیز اضطراب !!!
سیدهادی نژادهاشمی
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط سنگ صبور
|