شعر محرم
بانو هزار خطبه فدای صدایتان
تا نخلهای کوفه بیفتد به پایتان
وقتی که از گلوی خدا حرف میزنید
گل میکند گلوی قناری برایتان
بانو برای چشم شما گریه خوب نیست
خون حــــســــــیـــن (ع) میچکد از گریه هایتان
در نامه ای برای برادر نوشته اید
هفتاد خون خاطره نذر عبایتان
بانو شما الهه آب و شقایقید
لطفاً دعا کنید ببارد هوایتان
زخمی که سوز میکند از اخم آفتاب
زخمی شفا گرفته ی سحر دعایتان
بانو شما عروس ... برادر کجاست پس ؟
نی ، میزند در عقد شما نینوایتان
بانو محرم است و شما سخت خسته اید
من التماس ... آب بیارم برایتان