صبح یک روز سرد پاییزی
روزي از روزهاي اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز
جمع بودند دور هم خوشحال
****
بچه ها گرم گفتگو بودند
باز هم در کلاس غوغا بود
هريکي برگ کوچکي در دست
بار انگار زنگ انشا بود
****
تا معلم ز گرد راه رسيد
گفت با چهره اي پر از خنده :
باز موضوع تازه اي داريم
« آرزوي شما درآينده »
****
شبنم از روي برگ گل برخواست
گفت : مي خواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم
ابر باشم ، دوباره آب شوم
****
دانه آرام بر زمين غلتيد
رفت و انشاي کوچکش را خواند
گفت : باغي بزرگ خواهم شد
تا ابد سبز سبز خواهم ماند
****
غنچه هم گفت : گر چه دلتنگم
مثل لبخند باز خواهم شد
با نسيم بهار و بلبل باغ
گرم راز و نياز خواهم شد
****
جوجه گنجشک گفت: مي خواهم
فارغ از سنگ بچه ها باشم
روي هر شاخه جيک جيک کنم
در دل آسمان رها باشم
****
جوجه ي کوچک پرستو گفت :
کاش با باد رهسپار شوم
تا افق هاي دور کوچ کنم
باز پيغمبر بهار شوم
****
جوجه هاي کبوتران گفتند :
کاش مي شد کنار هم باشيم


توي گلدسته هاي يک گنبد
روز شب زاير حرم باشيم
****
زنگ تفريح را که زنجره زد
باز هم در کلاس غوغا شد
هريک از بچه ها به سويي رفت
و معلم دوباره تنها شد
****
با خودش زير لب چنين مي گفت :
آرزوهايتان چه رنگين است !
کاش روزي به کام خود برسيد،
بچه ها ، آرزوي من اين است !

قیصر امین پور

زیارت

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

فاضل نظری

قاصدک

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
 بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
 برو آنجا که تو را منتظرند
 قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
 دست بردار ازین در وطن خویش غریب
 قاصد تجربه های همه تلخ
 با دلم می گوید
 که دروغی تو ، دروغ
 که فریبی تو. ، فریب
 قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای
 راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خکستر گرمی ، جایی ؟
 در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
 قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
 در دلم می گریند

مهدی اخوان ثالث